اولین سقوط
اولین بار دستت رو گرفتی به میز تلویزیون و روی پاهات ایستادی...هشت ماهت بود گلم. مهناز دوستم خونه مابود.. منم تو اشپزخونه و شما رو به امید ایشون تنها گذاشته بودم.. دیدم صدام می کنه که سحر جون رادمهر می تونه اینجوری بایسته؟؟ مشکلی نداره؟؟؟ منم به محض اینکه دیدمت گفتم : نننننننههههه و با عجله اومدم سمتت.. اما دیگه دیر شده بود. دستت از میز جدا شد و با صورتت خورد به لبه شیشه میز و کبود شد. دیگه از اون به بعد رفته رفته پاهات استوار تر شد و دستات واسه نگه داشتن خودت قوی تر.. دیگه کمتر سقوط می کردی و می افتادی.. تا دیگه این روزا که فقط با تکیه دادن فقط یک دست می تونی همونجا بایستی و تعادلت رو حفظ کنی... بالای پلکت کبود شده: ...